درباره میرزا ملکم خان ناظم الدوله
ملکم خان، در راه حفظ القاب و عناوین و رضامندی ها به وسایل گوناگون متوسل می شد. نخست به دروغ پردازی و گزاف گویی و خودستایی. در این راه رفتار او بیمارانی را می ماند که به «میتومانی» و «نارسیسم» دچارند و در زیر نگاهشان، پهنه روزگار آینه ای است که بازتابی جز نقش آنان و کارهای بزرگ آنان نداشته است. ملکم از این هر دو، نشان های فراوان داشت. هر که، کاره ای بود و مقامی و عنوانی داشت، «دوست قدیمی» و یا جدید و صمیمی او به شمار می رفت. مثلا «با لرد سالیسبوری، وزیر هند یک مجلس مذاکره مفصل کردیم... آن جناب امجد اطلاع دارند چقدر مشکل است و چقدر طول دارد تا کسی با وزرای انگلیس محرم، و در نزد ایشان محل اعتنا واقع شود.» و باز «هر گاه سفارت این جا، پنج روز خالی بماند، قطع بدانید امور اسلامبول به کلی دگرگون خواهد شد.»...
با این حال، خودستایی ها و گزاف گویی های ملکم به اندازه دروغ های سیاسی و رفتار نادرست اجتماعی او نبود. ملکم همه عمر دولت و ملت ایران را بفریفت. بگذریم از اینکه مسیحی بود و خود را مسلمان می خواند، و هنگامی که به پشتیبانی از اتحاد اسلام و مسلمانان برمی خاست، طبق آئین مسیحی و در کلیسای مسیحیان با یک زن مسیحی ازدواج می کرد. بگذریم از اینکه این مدافع اسلام و حقوق و مدنیت اسلامی، هنگامی که به فرنگی ها می رسید، افتخارش این بود که از اقوام «ژان ژاک روسو» است. هنگامی که با کشیشان مسیحی درباره مذهب و دین به گفتگو برمی خاست، حتی از بابیگری در مقابل اسلام پشتیبانی می نمود. قرآن را تقلیدی از تورات می خواند و بابیگری را با مسیحیت منطبق می دید و بعدها هم هنگامی که خوانندگانش در عقاید او عدم صمیمیت می دیدند، می گفت: «بعضی از مخالفین آدمیت تقصیر عظمی از برای ما پیدا کرده اند. می گویند ما بابی هستیم. به دلیل اینکه از زبان ما کلمه الله اکبر شنیده می شود. اسم و عقیده و ادعای ما منحصر به این است که ما آدم هستیم.»
بگذریم که گاه از روی عوام فریبی خود را «ملکم بن یعقوب» می خواند و می نوشت: «جمعی را که انبیاء» نام داشتند... در حالات ایشان خوض کلی کردم... تا به صاحب ناموس اعظم، عقل کل، خاتم پیغمبران، محمد بن عبدالله قریشی ـ که جان نگارنده به فدای او باد ـ رسیدم و او را اسپهسالار خیل انبیاء دیدم.» و الی آخر.
حتی از فراموشخانه که ملکم خان بانی این مجمع در ایران بود، به عنوان یک مجمع اسلامی یاد می کرد؛ در حالی که امروز طبق اسنادی که حمید الگار درباره روابط ملکم و ماسونری منتشر نموده است، معلوم می شود که او به لژ «پرودوس» از «گراند اوریان» یونان وابسته بود... .
از صفحات 170 تا 175 کتاب «از ماست که بر ماست» اثر خانم هما ناطق، چاپ اول، انتشارات آگاه، تهران، 1354 هجری شمسی.
اَلنَّـاسُ ثَلاثَةٌ: فَعَـالِمٌ رَبَّـانِـیٌّ، وَ مُتَعَلِّـمٌ عَلَـی سَبِیلِ نَـجَاةٍ، وَ هَـمَجٌ رَعَـاعٌ أَتبَـاعُ کُلِّ نَاعِـقِ، یَمِیلُونَ مَع کُلِّ رِیح، لَم یَستَضِـیئُوا بِنُورِ العِلمِ، وَ لَم یَلجَأوا إِلَی رُکنٍ وَثِیـقٍ. أمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام.