گویند علی به مسجد آمد و خفتگان را بیدار کرد. با پایش به ابن ملجم زد و او خود را در عبایی پیچیده بود. بدو گفت: «برخیز! می بینم که تو همان کسی باشی که به گمانم می رسد.» و دو رکعت نماز بامدادی را آغاز کرد. ابن ملجم آمد و بر فرق او زد. همان جایی که پیامبر دست خود را نهاد و گفت: «پلیدترین مردم احیمر ثمود است و آن کسی که این را (محاسن علی را) از این (از خون [سر] او) خضاب کند.»

روایت کرده اند که عمرو بن عبدود همان جا را در جنگ خیبر ضربت زده بود. ضربت کشنده نبود ولی زهر در آن اثر کرد و مردم با هیجان به سوی او آمدند و او را گرفتند. علی گفت: «او را مکشید. اگر زنده ماندم که دربارۀ او تصمیمی خواهم گرفت و اگر مُردم، شما دانید و او.»

سه روز زنده بود و سپس درگذشت. روز جمعه هفدهم ماه رمضان و این همان روزی بود که به پیامبر در آن وحی شده بود. و همان روزی بود که بدر را فتح کردند.

 

 

از صفحات 889 و 890 جلد دوّم کتاب «البدء والتاریخ» (= آفرینش و تاریخ)، 2ج، نوشتۀ مطهر بن طاهر مقدسی، ترجمۀ دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی، تهران، نشر آگه، چاپ چهارم، تابستان 1390.