تاریخ اسلام در مصر و شام (بخش سوم) - استاد دکتر مهدی جلیلی
عمروعاص فتح مصر را در نظر وی آسان نمود و می گفت: این کار بسیار سودمند است؛ زیرا فتح مصر سبب می شود که کار مسلمانان در شام و فلسطین استقرار یابد و اگر مصر در دست رومیان باشد، نفوذ مسلمانان در شام و فلسطین دائماً در معـرض خطر است.
عاقبت در نتیجۀ اصرار عمـرو بن عاص، عمـــر اجازه داد که به سوی مصر حمـله برد و سپاهی مرکّب از چهارهزار کس برای او فراهم آورد.(1)
هنگامی که عمـر به عمروعاص اجازه داد که به سوی مصر حرکت کند، به او گفت: من نامه ای برای تو می فرستم. اگر نامه پیش از آن که به مصر درآیی و به تو فرمان دادم که بازگردی، از همانجا بازگرد. و اگر پیش از آن که نامۀ من به تو رسد، به سرزمین مصر قدم نهادی، پیش برو و از خداوند کمک بخواه.(2)
وقتی عمـر به مدینه بازگشت و با صحابۀ پیامبـــر(ص) در این باب مشورت کرد و از اهمیّت و خطر حمله به مصر آگاه شد، کس فرستاد تا سپاه را متوقف کند.(3) نامۀ عمـــر در رفـــح به عمـرو رسید، اما او نامه را از قاصد نگرفت تا نزدیک عـریـش رسید و نامه را گشود و خواند.
عمـر در نامه به او دستور می داد اگر به سرزمین مصر قدم ننهاده ای، بازگرد. امّا عمـرو به حدود مصر رسیده بود و به سپاه خود فرمان داد به سوی مصر حرکت کنند.
برخی از روایات حاکی از آن است که عمروعاص خودسرانه به مصر رفت. این کار عمـر را خشمگین ساخت و به وی نامه نوشت و وی را مورد توبیخ و عتاب قرار داد و به او دستور داد تا اگر قبل از رسیدن به مصر نامه به او رسـد، به جای خود بازگردد. نامه هنگامی به وی رسید که در عریش بود.(4)
عمرو عریش را آسان گشود زیرا برج و باروی محکم نداشت و پادگان رومی در آنجا نبود. عمـرو به پیشروی خود ادامه داد تا به فـــرما رسید که شهـری کهن بود و باروی محکم و بناهای مهم داشت و کلید مصر به شمار می رفت.
1- تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 265.
2- فتوح مصر و اخبارها، ص 56.
3- تاریخ عرب، ص 207.
4- فتوح البلدان، ص 304.
مسلمانان حدود یک ماه آن جا را محاصره کردند و در اوایل محـرم سال 19 هجری آن را گشودند. در مورد تاریخ فتـح مصر اختلاف است و ابن اثیر ضمن نقل اقوال مختلف گوید: گشوده شدن مصر باید پیش از سال عام الرماده باشد؛ زیرا در این سال عمـروعاص از راه دریای سرخ به مدینه خواروبار فرستاد.(1)
عمـرو به حرکت ادامه داد تا به بلبیـس که در شمال شرقی قاهـره بود، رسید. ارطـبون فرمانده رومی را آنجا یافت و پس از یک ماه جنگ و محاصره سرانجام او فراری شد و شهر به تصرف عمـرو درآمد. گویند پسر مقوقس فرماندار مصـر به وقت فتح بلبیس آنجا بود و عمـرو او را پیش پدرش فرستاد.(2)
پس از فتح بلبیس مسلمانان به سوی ام دنین حرکت کردند و در آنجا جنگی سخت میان مسلمانان و سپاه روم که در قلعۀ بابلـــیون حصاری شده بودند، درگرفت که چند هفته ادامه یافت. چون جنگ به طول انجامید، عمـرو از محاصره دست کشید و از مرکز خلافت مدد خواست. عمـرو چهار کس از بزرگان اصحاب را هریک با هزار سپاهی به کمک عمرو فرستاد. این چهار کس زبیر بن عوام، عباده بن صامت، مسلمة بن مخلـد، و مقداد بن اسود بودند.(3) برخی روایات حاکی از آن است که چون عمـــر از کار عمروعاص که بدون اجازۀ او درصدد گشودن مصر برآمده بود، ناخشنود بود، زبیر بن عوّام را با دوازده هزار تن برای کمک و مراقبت عمرو بن عاص به مصر فرستاد.(4)
سپاهی که به کمک عمـرو آمده بود، به عین شمس رسید و عمـرو به استقبال آنان رفت. در همان هنگام نیروی کمکی برای بیزانسی ها رسید. جنگ به نفع مسلمانان خاتمه یافت و موقعیت مسلمانان در عین شمس و ام دنین استوار شد اما هنوز قلعۀ بابلیـون گشوده نشده بود.
فتح بابلـیون:
بابلیون که به نام های باب الیون و الیونه نیز از آن یاد شده، شهری در نزدیکی قاهرۀ فعلی بوده است. به گفتۀ یاقوت پیشینیان سرزمین مصر را با بابلیون می نامیدند. در بعضی از مآخذ اروپایی بابلیون بر قاهره اطلاق شده است.
1- کامل، ج 4، ص 1494.
2- تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 266 و 267.
3- همان، ص 267.
4- فتوح البلدان، ص 306. تاریخ دول و ملل اسلامی، ص 81.
مسلمانان در سال 20 هجری قلعۀ بابلیون را محاصره کردند. محاصره هفت ماه طول کشید زیرا دیوارهای آن سخت استوار بود و عربها وسائل قلـــعه کوبی نداشتند. مقوقس که جدیّت مسلمانان را در کار جنگ بدید، دانست که آنها به قلعه دست خواهند یافت. [پس] گروهی را فرستاد و درخواست کرد که با عمروعاص مذاکرده کند. عمرو سه پیشنهاد را مطرح کرد: یا مسلمان شوند، یا جزیه بپردازند، و یا بجنگند تا یکی پیروز شود. مقوقس که از حال مسلمانان آگاه شد، درصدد برآمد که صلح کند. او تفصیل کار را برای هراکلیوس نوشت و از او کسب تکلیف کرد. هراکلیوس مسلمانان را حقیر شمرد و به سرداران رومی مقیم مصر نوشت: برای جنگ با مسلمانان آماده شوند. اما مقوقس به گفتار هراکلیوس اعتنایی نکرد و به عمروعاص اطلاع داد که بر قرار خود استوار است و قبطیان به شرایط خود وفا می کنند. سرانجام مقوقس جزیه را پذیرفت.(1)
بنا به گفتۀ بلاذری بابلیون به جنگ گشوده شد. هنگامی که شهر در محاصرۀ مسلمانان بود، زبیر بن عوّام با نردبان از حصار شهر بالا رفت و چون دروازه گشوده شد، مسلمانان وارد قلعه شدند.(2)
به هر حال در مورد فتح بابلیون اختلاف است که آیا به صلح گشوده شد یا به جنگ.
بنای فسطاط:
چون محاصرۀ بابلیون به درازا کشید، مسلمانان در مقابل آن چادر زدند و اردوگاه مسلمانان فسطاط نامیده شد. پس از گشودن بابلیون مسلمانان به سوی اسکندریه پیشروی کردند.
چون عمروعاص اسکندریه را گشود، بر آن شد که آنجا را مرکز حکومت خود کند و در این مورد به عمـــر نامه ای نوشت. عمـر از پیک پرسید: آیا میان من و مسلمانان آب فاصله است؟ و چون پاسخ مثبت بود، عمـر در پاسخ عمرو نوشت: نمی خواهم مسلمانان را در جایی منزل دهی که میان من و آنها آب فاصله باشد. عمرو با مشورت مسلمانان تصمیم گرفت که فسطاط یا محلّی را که قبلاً در آنجا چادر زده بودند، برای سکونت برگزیند. محلی که برای فسطاط انتخاب شد، میان نیل و کوه المقطم بود و در آنجا بنایی غیر از قلعۀ بابلیون نبود. عمـرو از فسطاط می توانست مراقب قسمتهای شمال و جنوب مصر باشد، به علاوه فسطاط به عربستان نزدیک بود.
1- تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 269.
2- فتوح البلدان، ص 307.
طرح ساختمان فسطاط را چهار کس از فرماندهان مسلمان ریختند و جای قبایل را معین کردند.(1)
پس از بنای شهر فسطاط، عمـروعاص شهر را محصور کرد و در سال 21 هجری در آنجا مسجدی بنا کرد (2) که نخستین مسجد مصر بود و تا امروز به نام جامع عمـروعاص باقی است. فسطاط تا سال 132 که شهر عســـکر ساخته شد، مرکز حکومت مصر بود و امیران مصر در آنجا اقامت داشتند.
فتح اسکـــندریه:
هنگامی که مسلمانان به مصر حمله بردند، اسکندریه مرکز آن دیار بود و پایتخت دوّم روم شرقی به شمار می رفت و از لحاظ تجارت مهم ترین شهـر جهان بود.(3) برجها و باروهای پایتخت و معروفترین بندر مصر که تسخیرناپذیر می نمود، مقابل مسلمانان بود. از یک سو شهرسرابیوم رفیع که روزی معبد سر آپیس و کتابخانۀ بزرگ اسکندریه در آنجا بود، به چشم می خورد و از سوی دیگر کلیسای مرقس مقدس دیده می شد که روزگاری معبد قیصریون (قیساریه) بود که کلـئوپاترا آن را به یادگار [یادبود!] ژول سـزار بنیاد نهاد و عقبتر از همه منارۀ فاروس سر به آسمان کشیده بود که یکی از شگفتی های هفتگانه جهان به شمار می رفت. به گفتۀ فیلیپ حتّـی اثری که منظرۀ شهر اسکندریه در جان اعراب صحرا می نهاد با اثری که نیویورک با آسمانخراش هایش در مهاجران بجا می گذارد، تفاوت چندانی نداشت.(4)
عمـرو با دوازده هزار کس به سوی اسکندریه حرکت کرد. در راه خویش طرنوط، نقیوس، سلیطس و کریون را گشود. کریون آخرین قلعـۀ استواری بود که در راه از بابلیون تا اسکندریه وجود داشت. تئودور سردار رومی در این قلعه حصاری شده بود و چون شکست خورد، فرار کرد و به اسکندریه رفت. امپراتور روم می دانست اگر اسکندریه به دست مسلمانان افتد، نفوذ روم از سرزمین مصر محو می شود.
1- تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 478.
2- معجم البلدان، ج 4، ص 301.
3- تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 269.
4- تاریخ عرب، ص 210.
از این رو سپاهی فراوان برای دفاع از آنجا فرستاد و رومیان برای حفظ شهـر تلاش کردند.