آغاز عصر سلطه (بخش دوم)
نگاهي به سياست اشغالگران روسيه دربارة ايران
بخش دوم
خليل محمدي
تاريخ نشان داده است كه روسها اغلب در عرصهي رزم آوري و «مهتري را از كام شير جستن» و با «مرگ روياروي آن را بدست آوردن» (1) حرفي براي گفتن نداشتهاند، اما در ميدان مكر و دسيسه همچون ساير اروپاييان چيزهايي بلدند (اگرچه در اين مجال هم هيچگاه به پاي انگليسيان نرسيدند). در واقع دسيسه و دورويي ابزار دست آنها در مواجهه با دول و ملل ديگر است و هم با مكر و نيرنگ بود كه توانستند بخشي از كرهي ارض را تصاحب كنند و نام روسيه را بدان بنهند. اين نيرنگها هم همان چيزي است كه امروزه در بده بستانهاي سياسي دنيا «قواعد بازي» ناميده ميشود و مسلم است كه هر كشوري از رموز اين بازي مطلع نباشد، خود بازي خواهد خورد و آلت دست بازيگران مسلطتر خواهد شد.
چنانچه سرگذشت جنگهاي روسيه را از گذشته تا حال بررسي كنيم، به صحت مطلب فوق پي ميبريم. بخصوص در جنگهايي كه بين روسيه و ايران واقع شده، وضوح و صحت اين ادعا بيشتر به چشم ميآيد. يعني اگر روسيه از زمان تزار ايوان چهارم (مشهور به ايوان مخوف Ivan The TerribLe ) تا دورهي كمونيستها توانسته است امتيازي از ايران بگيرد، همه در سايهي دروغ و دغل و به مدد تهديد و تباني و گسيل قشون و برتري تسليحاتي و نظامي و سوءاستفاده از آشفتگي اوضاع داخلي مملكت بوده است.(2)
بايد گفت شايد بسياري از روسها نميتوانند صفات مردمان عادي دنيا را چنانكه شايسته است، داشته باشند، چرا كه از ديرباز تاكنون اصول رفتار انساني و بنيانهاي اخلاقي در آن ديار به شدت متزلزل بوده و هست. اين هم به نوبهي خود محصول عادت ملي روسها يعني ميخوارگي عنان گسيخته است؛ چنانكه داستانهاي فساد و ميگساري مقامات عالي روس را از زمان پتركبير و كاترين خورشيد كلاه تا دورهي بوريس يلتسين در مجالس رسمي و حتي بينالمللي به كرات خواندهايم و شنيدهايم.(3)
شايد زمان براي طرح چنين مطالبي، از ديد خوانندگان مطلع مناسب نباشد، يا چنين بحثهايي با آن چيزي كه در بحثهاي متداول رايج است، مطابقت نداشته باشند، اما چنانچه باريك بيني پيشه سازيم و دقايق امور را بنگريم، انصاف خواهيم داد كه اين سخنان در واقع سخن حقي است كه ميبايست روزگاري ادا ميشد و چرا آن روزگار همين امروز نباشد! بخصوص امروز كه مملكت مظلوم ما آماج تطاول و طعنهي بدخواهان بسيار است؛ شناختن همانها كه چشم ديدن ايران باعظمت و اقتدار را ندارند و قوت گرفتن آن را خطري براي خود ميدانند، بسيار بجا خواهد بود.
تاريخ گواهي ميدهد كه مملكت روسيه از ابتدا سيري قهقرايي را ميپيمود و شايد اگر مدد فني و علمي اروپاييان نبود ـ كه وجود يك مملكت مسيحي وسيع را در كنار جاده ابريشم و در مجاورت ممالك مسلمان و ثروتمند خاورميانه لازم ميدانستند و حضورش را در معادلات جهاني مايه تعادل قوا ميشمردند ـ اصلاً روس و روسيهاي نداشتيم يا اگر بود، مملكتي كوچك بود كه در فرهنگ و تمدن، با عقب ماندهترين ممالك قبيلهاي آفريقا مقايسه ميشد.
نگاهي كوتاه و گذرا به جنگهاي روسيه با ايران و ديگر ملل دنيا براي اثبات نامردمي روسها و آشكار ساختن مطلب فوق كافي است:
تصرف قازان و استپهاي پهناور ماوراء قفقاز تا بندر آستاراخان و مجاور شدن روسها با درياي مازندران:
تزار ايوان مخوف چنانكه موفق به فريب و جذب «نوگاي»هاي مسلمان نميشد، ميبايست آرزوي تصرف قازان، بندر حاجي ترخان و سيبريه را با خود به گور ميبرد. «خانم شانتال لومر سيه كلكژه» استاديار مدرسهي مطالعات عالي در علوم اجتماعي و مؤلف چند كتاب در خصوص مسلمانان شوروي سابق و روسيهي فعلي، در مقالهاي دربارهي غلبهي ايوان بر قازان مينويسد:
«روسها در نخستين اقدام خود با موفقيت چشمگيري روبرو شدند و توانستند تمامي قبيلهي بزرگ نوگاي را كه [مسلمان و ] قدرت نظامي اصلي در ناحيهي استپهاي شمال قفقاز بود و ميتوانست صدهزار سوار را به ميدان بفرستد، به سوي خود جلب كنند. اگر كمك، و يا حداقل بيطرفي نوگايها نبود، پيروزي روسها بر خاننشين آستراخان در 1556 و تصرف سيبريه در 1580 و پيشروي آنها به سوي قفقاز ممكن نميشد... به كمك ... اسبها [ي ارسايلي نوگايها بود] كه پياده نظام قديم فئودالي مسكو به يك نيروي مدرن كه با عصر امپراتوري باروت همخواني داشت، تبديل گرديد و بدون سواره نظام، روسها هرگز قادر به تصرف سرزمينهاي مسلماننشين نبودند.»(4)
پتركبير و غلبه بر امپراتوري سوئد:
غلبهي پتركبير بر شارل دوازدهم امپراتور سوئد (5) از آنجا به مملكت ما ايرانيها ربط پيدا ميكند كه پتر دقيقاً پس از اين پيروزي بود كه توجه خود را به سمت سرزمينهاي جنوبي روسيه يعني قفقاز و آسياي ميانه معطوف كرد و فعاليت نظامي، سياسي و تبشيري خود را در آن مناطق شدت بخشيد. پيش از پتر، بوريس گودونوف تزار روس و پس از پتر، استالين، همانند او كينهاي عميق از مسلمانان به دل داشتند و سياست از بين بردن آنها و تصرف اموال و اراضيشان را مجدانه تعقيب ميكردند. پيش از آن، سوئد يگانه مملكتي بود كه بر سواحل درياي بالتيك حكمفرمايي ميكرد و روسيه جز از راه اقيانوس منجمد شمالي به دريايي ديگر مرتبط نبود. آن هم كه بيش از نيمي از سال يخ ميبست و عبور و مرور سفاين را ناممكن ميساخت. بنابراين پتر از همان اوان برومندي دريافت كه بايد تصرف ولايات جنوبي روسيه و سرزمينهاي قفقازي ايران را وجههي همت خود قرار دهد، او موفق به اين كار نشد، اما وصيتنامهاي باقي گذاشت كه اخلاف او آن را تا حد زيادي به اجرا درآوردند.
پتر كه در نبرد «ناروا» (Narva ) لشكري چهل هزار نفري را در اختيار داشت، در برخورد با سوئديها از لشكر ده [يا هشت] هزار نفري شارل دوازدهم شكست خورد و هزيمت يافت، او اين شكست را با استفاده از جهل و ضعف تدبير شارل در امور مربوط به استراتژي جنگي و با فراهم آوردن مقدار فراواني توپ و ساير اسلحههاي مدرن روز، و البته به مدد «ژنرال سرما» (6) جبران كرد؛ بدينصورت كه لشكر خسته، سرمازده و از هم پاشيدهي شارل را در ناحيهاي به نام «پولتاوا» (Poltava ) شكست داد و به جنگي كه روسها آن را «جنگ بزرگ شمال» مينامند، خاتمه بخشيد.
درست بعد از اين جنگ بود كه پتر با بهرهگيري از به هم ريختگي اوضاع داخلي ايران ـ كه مقارن با زوال حكمراني سلسلهي صفويه بود ـ به قفقاز لشكر كشيد و كشتيهاي جنگي روسي را در درياي مازندران به حركت درآورد و توانست دربند، باكو و استان زرخيز گيلان را متصرف شود.
به همين سياق و با استفاده از همين روشها كاترين دوم معروف به كبير به ايران لشكر فرستاد، الكساندر اول عهدنامهي گلستان را بر ايران تحميل كرد، نيكلاي اول تركمانچاي را بر گردهي ايران گذاشت، با انعقاد عهدنامههاي سياه گلستان و تركمانچاي سرزمينهاي قفقازي ايران و ايران شمالي (جمهوري آذربايجان) به اشغال روسيه درآمده الكساندر دوم ايالات ايراني واقع در آسياي ميانه را متصرف شد و دست به نسلكشي تركمانان مسلمان زد، الكساندر سوم در امور داخلي ايران تا ريزترين مسايل دخالت كرد، و نيكلاي دوم قرارداد 1907 را با انگليسيها بست تا هر كدام از دو دولت استعماري روس و انگليس بيهيچ پردهپوشي سهمي از ايران برده باشند. تكليف كمونيستها هم كه در دشمني با كشورمان معلوم است.(7)
پي نوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
شعري است با اين ترتيب از حنظلهي بادغيسي كه نظامي عروضي سمرقندي آن را در چهار مقاله خود آورده است:
مهتري گر به كام شير درست
شو خطر كن ز كام شير بجوي
يا بزرگي و عز و نعمت و جاه
يا چو مردانت مرگ روياروي.
نمونة روشن اين مطلب را در جنگهاي سيزده سالة ايران و روس در اوايل سلطنت قاجارها ميبينيم. روسها يعني مملكتي كه توانسته بودند بزرگترين قدرت نظامي آن روز دنيا يعني فرانسويها را شكست دهند، در برابر تفنگهاي فتيلهاي سپاه عشايري ايران چندين سال متوقف ماندند و حتي هزيمت يافتند، و تنها زماني بر ايرانيان غلبه كردند كه توانستند آنها را مرعوب سازند و اتحاد آنها را به نفاق مبدل كنند.
آدام اولئاريوس سفير «فردريك» دوك «هلشتاين» كه در سال 1046 هجري قمري به ايران آمده است، و مسلماً در گذر خود از اروپا به ايران از روسيه هم ديدن كرده، از نحوهي معاشرت بيادبانهي روسها سخت به حيرت ميافتد و مينويسد: «آنها [روسها] به طور كلي پرخاشجوترين ملتها هستند و با كلمات بسيار زننده و قبيحي يكديگر را ناسزا ميگويند...» به كار بردن دشنامهاي شرمآور و سوگندهاي وحشتانگيز و فحشهاي ركيك در جامعهي روسي بدان حد رواج داشته است كه حتي شخص تزار روس نيز آنها را بر زبان ميراند. شخصي به نام پل [= پاول] از اهالي حلب مينويسد: «تزار آلكسي ميخائيلوويچ [يعني پدر پتر كبير] و بطريق (Patriarch ) انطاكيه هر دو در مراسم عشاء رباني در صومعهي ساوين (Savin ) شركت داشتند. هنگامي كه شماس ضمن قرائت فصلي مربوط به زندگي يكي از قديسان ـ كه نامش در تقويم بودـ رو به بطريق كرده، گفت: اي پدر! ما را بركت ده. تزار از روي تخت برخاست و فرياد زد: حمال مادر به خطا! بطريق اينجاست. بگو: اي خداوند! ما را بركت ده.»
سياحان غربي از مشاهدي تمايل غير عادي روسها به لذات جسمي به وحشت افتاده و در مورد اين خصيصهي مذموم در سفرنامههاي خود بسيار سخن راندهاند. البته آنها بدين نكته معترفند كه مظاهر وحشتانگيز سستي اخلاقي مربوط به يكي از خصوصيات بارز ملي روسها يعني باده گساري است. بنا به گفتهي اولئاريوس؛ هيچ فرد روسي حاضر نيست فرصت بادهنوشي را از دست بدهد. حتي سفيران تزار در كشورهاي بيگانه هم هرگز نميدانستند كه كي دست از ميگساري بردارند. (ر.ك: ويس. آرتور، مسكو و ريشههاي فرهنگ روسي، ترجمهي اسماعيل دولتشاهي ، چ 2، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1365 ، صص 92 تا 94)
گرايش به خمر و الكل از تزارها به كمونيستها به ارث رسيد و اين شايد تنها ميراثي باشد كه هيچ تغييري در آن داده نشد. يك زوج فرانسوي كه در زمان حكومت لئونيد برژنف به كشور شوراها سفر كرده بودند، در مورد عادت بادهنوشي روسها مينويسند: «الكليك شهري عملاً به غير از پول راهي براي رسيدن به خواستهاش ندارد، اما امكاناتي چند پيدا ميكند: در كارخانههايي كه الكل استفاده ميشود، كش رفتن كاري است معمولي؛ يكي از همكاران اهل هنگري تأييد ميكرد كه شاهد مسموم شدن دستهجمعي كارگران از استن بوده است كه به جاي الكل بلعيده بودند. كارگران صنعت شيمي و كاركنان بيمارستانها هم ميتوانند اين مايع گرانقدر را كه براي كارهاي حرفهاي در اختيار دارند، به دست آورند. وقتي كه صبحگاه از جلوي داروخانهاي ميگذريم كه شيشهي ويترين آن شكسته است، مطمئناً دزدان شبانه به انبار الكل علاقمند بودهاند. در روستاها وضع جور ديگري است؛ قرع و انبيق خانوادگي در تمام سال مشروب ذيقيمت تقطير شدهي خانگي را فراهم ميسازد كه معمولاً از سيبزميني گرفته ميشود... مسألهي الكل شايد تنها مسألهاي است كه همهي شورويها در آن به اتفاق درگيرند.» اين زوج سياح ارتباطات زناشويي را درجامعهي كمونيستي بسيار كمرنگ ميبينند و مينويسند: «از آن جهت كه طلاق تشريفاتي ساده دارد، شايد بياهميتترين چيز و كاري رايج در اجتماع است. كم نيستند كساني كه در سي و پنچ سالگي به دومين يا سومين ازدواج خود رسيده باشند.» (ر.ك: كه هايان. نينا و ژان، كوچهي پرولتر سرخ، ترجمهي غلامرضا وثيق، تهران، انتشارات رواق، زمستان 1358، صص 166، 167و 188)
فساد همچنان در جامعهي روسي زنده و پابرجاست. در تحقيقي كه اخيراً و پس از فروپاشي شوروي توسط پنج تن از محققين جامعهشناس روسي انجام گرفته، اين مطلب به چشم ميخورد: «سازمان ملل متحد و يونسكو، ضريب زيست پذيري و بقاي يك ملت را درجهبندي كردهاند و حداقل اين ميزان عدد پنج (5) است. در سال 1993 اين ضريب براي كشور روسيه (4/1 ) بود و بنا به گفتهي يونسكو، اين بدان معناست كه هر نوع كمكي به اين كشور بيفايده است. ملتي كه چنين ضريب زيست پذيري را داراست، براي توسعه به منابع داخلي نياز ندارد، چرا كه اين ملت به آرامي رو به فنا و نابودي است.»
همچنين در اين مقاله ميخوانيم: «ليوتارد مورخ غربي مينويسد: «وقتي ميخواهيم به مطالعهي وضعيت مردمي در دورهاي خاص بپردازيم، عمدتاً به زندگي زناشويي آن مردم معطوف ميشويم. با اين نگاه ميتوانيم به قضاوت درمورد مسائل ديگر نيز بپردازيم. اگر زندگي زناشويي در جامعهاي دچار تزلزل شود، همگي ميدانيم كه ديگر جنبههاي اخلاقي آن جامعه نيز در وضعيت وخيمي خواهد بود. هر كس بخواهد جامعهاي را نابود كند، اين كار را با نابودي نظام خانواده در آن جامعه آغاز خواهد كرد، چرا كه خانواده ارزشمندترين نظام و بنياد يك جامعه ميباشد.» ... مردم روسيه در آستانهي انحلال و فروپاشي هستند. افزايش سقط جنين، گسترش الكليسم و استفاده ازمواد مخدر و انحراف ژنتيكي، همگي باعث كاهش شديد زاد و ولد شده است... 9/92 درصد [دختران جامعه روسيه] ترجيح ميدهند پيش از ازدواج روابط جنسي را تجربه كنند. (ر.ك: م . آبدولين ـ ن. پرسيدسكايا ـ و. رو گاچوا ـ ت . كوزولووا ـ و. والكوف، نسل پپسي Pepsi Generation ، ماهنامهي سياحت غرب، مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، سال دوم، شمارهي بيستم، اسفند ماه 1383 ، صص 67 ، 69و 74)
شانتال لومر سيه كلكژه و ديگران. دو قرن مبارزهي مسلمانان قفقاز، ترجمهي سيد غلامرضا تهامي، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1377، صفحه 45.
شارل دوازدهم كه تركان عثماني او را با عنوان «شارل دميرباش» ميناميدند، چهارمين پادشاه از سلسلة «ويتلشباخ» بود كه از سال 1697 تا 1718 ميلادي بر سوئد حكمفرمايي كرد. او در پانزده سالگي بر تخت سلطنت نشست و با دست زدن به يك رشته جنگها با دول اروپايي توانست سوئد را به صورت قدرت غالب منطقة شمال اروپا درآورد.
او در جنگ با ائتلاف كشورهاي ساكسوني، دانمارك، نروژ، لهستان و روسيه توانست بر همة آنها فائق آيد اما چون توانايي سرشار او در رزمآرايي با هوشياري استراتژيك و تعقل سياسي همراه نبود، در جنگ پولتاوا از پتركبير شكست خورد و به عمر فرمانروايي سوئد بر سواحل بالتيك خاتمه بخشيد.
اين اصطلاحي است كه محقق ارجمند معاصر يعني جناب آقاي دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي در آثار خود به كار بردهاند و حاوي مطلبي است كه خوانندگان نكته سنج ناگفته بدان پي بردهاند.
به همه ي عواملي كه به پيروزي روسها و هر دشمن ديگر درايران انجاميد، هميشه بايد يك عامل را اضافه كرد؛ اين عامل استبداد سياه و مونارشي مخوف حاكم بر كشور است كه براي دوام و بقاي حكمفرمايي خود، تنها راه را «گرسنه و بيسواد ماندن مردم ايران» ميداند.
در مورد كمونيستها هم مردم ايران كمكهاي تسليحاتي و اطلاعاتي و سياسي بيحد و اندازة شوروي سابق به عراق در جنگ تحميلي را هرگز از ياد نخواهند برد. به اين مسأله بايد فتنة فرقه دمكرات و خيانت حزب توده و چندين و چند توطئهي ديگر را هم علاوه كرد.