درآمدي بر تاريخ علم پزشكي در اسلام و ايران/ نوشته: دكتر مهدي محقق ـ بخش اول
علم پزشكي از علومي است كه در اسلام بسيار گسترش يافته است. اين گسترش گاه به موضوعات مختلف ارتباط پيدا ميكند همچون پزشكي و دامپزشكي و داروشناسي و گاه به كيفيت درمان همچون كي (=داغ كردن) و جبر (= شكستهبندي) و عمل اليد (=جراحي) و گاه به روش درمان همچون روش اصحاب قياس (Dogmatism) و اصحاب تجارب (Empiricism) و اصحاب طب حيلي (Methodism)1 و گاه به حالتهاي مختلف انسانها مانند تدبيرالاصحاء يعني پزشكي كساني كه از سلامتي برخوردارند و گاه به سن بيماران همچون تدبيرالمولودين (= پزشكي نوزادان)2 و تدبيرالصبيان (=پزشكي كودكان)3 و تدبيرالمشايخ (=پزشكي پيران)4 و نيز با توجه به گستردگي حوزه علمي كه تحت قلمرو مسلمانان بوده كه از اسپانيا تا چين و از شمال آسيا تا قلب آفريقا امتداد داشته است و دانشمنداني كه در چهارده قرن در اين محدوده وسيع پيدا شدند و آثار مختلفي كه به رشته تحرير درآوردند، در يك مقاله يا دو مقاله قطرهاي از اين درياي پهناور را نميتوان عرضه داشت؛ ولي به گفته مولانا جلال الدين.
آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد
در اين گفتار فقط اشاره به برخي از جنبهها و ابعاد مهم پزشكي اسلامي مينماييم و تفصيل آن را ارجاع به منابع و مآخذ مهم اين موضوع ميدهيم.
در اين مقدمه نخست اشاره مختصري به منابع پزشكي اسلامي ـ كه طبالنبي و طب ايراني و طب هندي و طب يوناني است ـ ميكنيم و آنگاه اشاره ميكنيم كه در دورههاي نخستين، غير مسلمانان اين علم را در انحصار خود داشتند؛ و سپس اهميت و قداست اين علم را از نظر اسلام بيان ميداريم، آنگاه اشاره به روشهاي مختلف تعليم اين فن در اسلام ميكنيم و بعد از آن يكي از مهمترين شعبههاي پزشكي را كه جراحي باشد، به طور اختصار بيان ميداريم و در پايان اشارهاي به مساله بازرسي امر پزشكان و امتحان پزشكي در اسلام مينماييم و نيز روش احتياط در امر پزشكي را بيان ميداريم و منقولاتي را درباره پزشك كامل نقل ميكنيم و در پايان اشاره به منظومههاي پزشكي از جمله دانشنامه حكيم ميسري به زبان فارسي و الارجوزة فيالطب ابنسينا به زبان عربي مينماييم و نوآوريهاي پزشكان اسلامي همچون نظر رازي در فرق ميان آبله و سرخك و نظر ابنسينا در مورد ديابت و نظر ابننفيس در مورد جريان دوراني خون را به فرصتي ديگر موكول ميكنيم.
طب النبي
دانشمندان اسلامي آنچه را كه در قرآن و احاديث پيغمبر اسلام(ص) درباره حفظ صحت و سلامتي و جلوگيري از بيماري وارد شده، جمعآوري كرده، آن را به «طبالنبي» يا «طبالنبوي» موسوم ساختهاند و بايد در نظر داشت كه بيشتر آنچه در قرآن و روايات با طب، ارتباط پيدا ميكند، جنبه كلي دارد و جزييات امور طبي كمتر در آن منابع به چشم ميخورد. در قرآن آمده است كه بيماري بر دو گونه است: يكي بيماري دلها و ديگري بيماري بدنها. بيماري دلها آن بيماري است كه از شك و شبهه در عقيده پيدا ميشود و يا بيماري كه از شهوت و گمراهي پديدار ميگردد.5
در اسلام، خوردن و آشاميدن به اعتدال تجويز گرديده و اسراف و افراط در هر دو، علت بيماريها دانسته شده است. در قرآن آمده: «كلوا واشربوا ولاتسرفوا:6 بخوريد و بياشاميد و اسراف مكنيد» و در حديث پيغمبر(ص) آمده كه: المعده رأس كل داء والحميه رأس كل دواء:7 معده آغاز هر دردي است و پرهيز از خوردن، آغاز هرگونه درماني است» و نيز در حديثي آمده است: «آن كس كه درد را ايجاد كرده، دارو هم براي آن آفريده است.» و در برابر كساني كه معتقد بودند كه دارو و درمان، جلوگيري از قضا و قدر خداوند نميكند، پيغمبر اسلام(ص) فرموده است: «سلامت و بهبودي كه در نتيجه دارو و درمان پيدا ميشود، خود، قضا و قدر خداوند است.»8
در سنت طب نبوي تاكيد شده است تا آنجا كه امكان دارد، بيماري را با غذا درمان بخشيد، نبايد روي به دارو آورد9 و همچنين تا آنجا كه ميتوان داروهاي بسيط را به كار برد، نبايد از داروهاي مركب استفاده كرد و نيز بايد از نزديكي با بيمار پرهيز كرد تا به وسيله سرايت، بيماريها پخش نشود.10
پيغمبر اسلام(ص) تاكيد فرموده كه طبيب تاآگاهي كامل از طب نداشته باشد، نبايد در امور طبي مداخله كند و اگر بدون علم و آگاهي مداخله نمايد، نسبت به سرنوشت بيمار مسئول و ضامن است11 و نيز عملاً دستور داده است كه از ميان طبيب عالم و عالمتر، بايد طبيب عالمتر را براي درمان انتخاب كرد و تا عالمتر هست، عالم، حق مداخله در پزشكي را ندارد.12 دانشمندان اسلامي احاديث و روايات طبي منقول از پيغمبر اكرم(ص) را جمعآوري كردهاند كه از ميان آنان ميتوان ابن جماعه و ذهبي و ابن القيم و سيوطي را نام برد كه هر يك كتابي جداگانه تحت عنوان طب النبي يا الطبالنبوي به رشته تحرير درآورده اند.13 از ميان دانشمندان تاريخ پزشكي اسلامي، سيريل الگود مقالهاي تحت عنوان طبالنبي نوشته كه در مجله ازيريس سال 1962م. چاپ شده است.14
براي دانشمندان اسلامي از دير زمان، اين مساله مطرح بوده كه آنچه پيغمبر اسلام(ص) درباره امر پزشكي فرموده است، تا چه اندازه به وحي مربوط است و حجيت علمي دارد. جاحظ ميگويد: پيغمبر فرموده است: «انا فيما لايوحي الي كاحدكم: من در غير آنچه بر من وحي ميشود، مانند شما هستم»(!) و سپس همو ميگويد: اگر پيغمبر، مردي را درمان كند، همچنان كه پزشكان بيماران را معالجه ميكنند و آن بيمار بهبود نيابد، جاي سئوال و پرسش براي هيچ كس نيست؛ زيرا درمان با استمداد از داروها، خود، دلالت براين ميكند كه پيغمبر از خود امري عجيب ـ كه علامت و برهان بر استمداد از پايگاه وحي او باشد ـ نشان نداده است، بلكه به همان طريقي كه مردم، مردم را معالجه ميكنند، بيمار را درمان كرده است. بلي، اگر پيغمبر درباره كسي بفرمايد: «خداوندا او را بهبود بخش و شفا بده»، اگر مورد دعا بهبود نيابد، جاي سئوال و پرسش است.15
ابن خلدون نيز هنگام ذكر طب اهل باديه ميگويد كه: «اين طب براساس منقولات مشايخ و عجايز است و براساس قانون طبيعي و موافقت مزاج نيست.» او سپس ميگويد: طبي كه در شرعيات نقل شده است، از اين قبيل است و ارتباطي با وحي ندارد؛ زيرا پيغمبر اسلام(ص) از جانب خداوند مبعوث گرديد تا ما را شرايع بياموزد نه اينكه پزشكي و ساير امور عادي را براي ما معرفي نمايد و حتي او وقتي در مورد تلقيح نخل نظر خود را اظهار داشت، فرمود: «من نظر خود را ميگويم و شما خود داناتر به امور دنياي خود هستيد»! ابن خلدون در پايان ميگويد: به كار بردن طب شرعي از روي تبرك و صدق عقد ايماني، اثري عظيم و سودمند دارد و اين اثر مستند به طب مزاجي نيست، بلكه به صدق ايمان مرتبط ميشود.16
طب ايراني
بيمارستان جنديشاپور يكي از مراكز عمده پزشكي بود كه سنت پزشكي آن از پيش از اسلام به بعد از اسلام منتقل گشت. در آغاز كليله و دمنه، داستان برزويه طبيب، نشان دهنده اخلاق پزشكي است كه حاكم بر پزشكان آن زمان بوده17 و ضربالمثل اخلاقي كه فردوسي به شعر درآورده و گفته است:
پزشكي كه باشد به تن دردمند
ز بيمار چون باز دارد گزند؟18
از همين دوره است كه در اسلام به پزشك روحاني سرايت داده شده و عالمان بيعمل را به طبيب يداوي الناس و هو عليل19 تشبيه كردهاند. پزشكان در دوره پيش از اسلام، مقامي ارجمند را دارا بودند و يكي از چهار طبقه مهم اهل علم به شمار ميآمدند؛ چه، آنكه علما بر چهار گروه بودند: پجشكان (=پزشكان)، استار اشماران (=ستارهشماران يا منجمان)، زميك پتمانان (=زمينپيمايان يا مهندسان)، داناكان (= دانايان يا فيلسوفان)20 در ايران قديم گذشته از بيمارستانها كه عملاً بيماران در آنجا مداوا ميشدند و شاگردان نزد پزشكان استاد كارورزي ميكردند، برخي از مراكز علمي وجود داشت كه كتب علمي، خاصه كتابهاي پزشكي، مورد استنساخ و استكتاب قرار ميگرفت و آثار اين مراكز پس از اسلام هم ديده ميشود؛ چنانكه ياقوت حموي در ذيل كلمة «ريشهر» كه از نواحي ارّجان فارس بود، مينويسد كه: «نويسندگان خطّ جستق كه به گشته دفتران معروف است، در آنجا هستند و كتب طبّ و نجوم و فلسفه را با آن خط مينويسند.»21
نه تنها پزشكي، بلكه داروسازي نيز در ايران در مرحلهاي عالي بوده و جسته گريخته اثر آن بعد از اسلام ديده ميشود؛ مثلاً شاپوربن سهل ـ كه رئيس بيمارستان جنديشاپور در شهر اهواز بود و پيش از آنكه كتابهاي معروف داروشناسي يوناني به زبان عربي ترجمه گردد، يعني در سال 255 وفات يافته است ـ كتابي دارد به نام القرافادين فيالبيمارستانات كه در آن به تفصيل ادوية مركّبه كه براي بيماريهاي مختلف ساخته ميشده و در بيمارستان مورد استعمال قرار ميگرفته، بيان كرده است. نسخهاي از اين كتاب به شمارة 4234 در كتابخانة ملّي ملك ـ كه اكنون وابسته به كتابخانة آستان قدس رضوي است ـ نگهداري ميشود. نامهاي ادويه و اغذية بسياري از پيش ازاسلام وارد زبان عربي شده و در كتابهاي بعد از اسلام ديده ميشود؛ مانند: جوارشن و ايارجات و سكباج و زيرباج و غيرذلك.22
طبّ هندي
يكي از منابع مهّم مسلمانان طبّ هندي بوده است. عليبن ربّن طبري ـ كه از قديمترين دانشمنداني است كه در علم پزشكي كتاب تأليف كرده ـ گفتار چهارم از كتاب خود يعني فردوس الحكمة23 را تحت عنوان «من جوامع كتب الهند» آورده و در سيوشش باب، آرا و اقوال پزشكان قديم هند را ذكر كرده است؛ از جمله تقسيمبندي علم پزشكي را از كتاب سسرد (Susruta)24 نقل ميكند و در اين باب ميگويد علم پزشكي داراي هشت شعبه است:
1ـ اطفالي، كه ويژة درمان خردسالان است.
2ـ ميلي، كه مربوط به درمان چشم است.
3ـ جسمي، كه به درمان ديگر اجزاي تن ميپردازد.
4ـ مبضعي (= نيشتري) كه با رگ زدن (= فصد) و مرهم نهادن درمان ميكند.
5ـ ترياقي، كه با آن سموم را درمان ميكنند.
6ـ باهي، كه به درمان ناتواني نيروي باه ميپردازد.
7ـ مُشبّ، كه نيروي جواني را با آن نگاه ميدارند.
8 ـ افسوني و ارواحي، كه با افسون، جن و پري را بيرون ميرانند.25
و نيز كتاب چرك از منابع مهّم پزشكي هندي بوده است كه مسلمانان در اختيار داشتند. اين كتاب ـ كه ترجمة انگليسي آن در سال 1902 م. در كلكته چاپ شده ـ نيز از منابع عليبن ربّن طبري در فردوسالحكمة و محمّدبن زكرّياي رازي در حاوي بوده است.ابوريحان بيروني ميگويد: «چرك از قديمترين كتابهاي پزشكي هندي است و صاحب كتاب ـ كه كتاب به نام او شده ـ نزد آنان از ناسكين و ملهمين بهشمار ميآمده است.»26 كتاب چرك با شركت، نخست از هندي به فارسي ترجمه شد و سپس عبدالله بن علي آن را از فارسي به عربي گزارش كرد.27 ابننديم از نُه دانشمند نام ميبرد كه آثار نجومي و پزشكي آنان از هندي به عربي ترجمه شده است.28
طبّ يوناني
پس از آنكه پزشكان دانشگاه جنديشاپور به بغداد فراخوانده شدند و بيتالحكمة يا به قول بلعمي «گنجخانة مأمون» در آن شهر استقرار يافت، مسلمانان درصدد برآمدند كه ميراث علمي را كه نزد ساير اقوام بود، به زبان عربي ترجمه كنند و در اين قسمت سهم بزرگ از يونان بود و آثار دو شخصيت درخشان پزشكي يونان يعني بقراط و جالينوس از مهمترين منابع پزشكي اسلامي بهشمار ميآيند؛ زيرا كتابهاي آن دو و همچنين شروحي كه بر آثار آنان نوشته شده بود، بسيار سريع به زبان عربي ترجمه شد. بقراط معتقد بود كه به جهت آنكه عمر كوتاه و صناعت طويل است،29 بايد همة علوم از جمله پزشكي، موجز و كوتاه گردد و در عين حال مميّزات هشتگانة همّت، منفعت، نسبت، صحّت، صنف، تأليف، اسناد و تدبير را دارا باشد. بقراط اين وجوه هشتگانه را در كتابي تحت نام افوريسم (Aphorism)30 يعني كتاب الفصول گرد آورد كه جالينوس آن را شرح كرده است.
كتاب الفصول بقراط مورد استقبال پزشكان اسلامي قرار گرفت و دانشمنداني مثل رازي و ابنابي صادق و ابنميمون و ديگران بر آن شرح نوشتند.31 گذشته از كتاب الفصول، كتابهاي مهمّ ديگري بقراط به زبان عربي ترجمه شد چنان كه بعدها برخي از كتابهاي او كه اصل يوناني آن مفقود شده بود، ترجمة عربي آن موجود بود. در همين چند سال اخير ترجمة عربي چند كتاب مهمّ بقراط چاپ و منتشر شده است؛ ازجمله كتاب بقراط فيالأخلاط، كتاب الغذاء لبقراط، كتاب بقراط فيالأمراض الحادّة، كتاب بقراط فيطبيعةالإنسان، كتاب بقراط فيحبل علي حبل، كتاب بقراط فيالأمراض البلديّة32. در مورد جالينوس، اين تأثير به مراتب بيش از بقراط بوده است؛ چنان كه حنينابن اسحاق، صدوبيست و نه كتاب را ذكر ميكند كه خود و يارانش به زبان عربي از او ترجمه كردهاند.33 در همين چند سال اخير كتابهاي فراواني از ترجمههاي عربي آثار جالينوس چاپ و منتشر شده است؛ از جمله: في أنّ قويالنّفس تابعة لمزاج البدن، التّجربةالطّبيّة، في أنّ الطّبيب الفاضل يجب أن يكون فيلسوفا، كتاب جالينوس في تدبير الأمراض الحادّة، مقالة جالينوس في أجزاء الطب، كتاب جالينوس في اختلاف الأعضاء امتشابهة، كتاب جالينوس في الأسباب الماسكة، كتاب جالينوس فيالأسماءالطّبيّة، كتاب جالينوس فيأخلاق النّفس، كتاب جالينوس في فرق الطّبّ للمتعلّمين.34گذشته از اين دو تن، دهها پزشك ديگر هستند كه نامشان در آثار رازي و طبري و مجوسي و ابنسينا آمده و نشان ميدهد كه آثار آنان در اختيار مسلمانان بوده است.
پينوشتها:
1. براي آگاهي از روش تفصيلي اين سه مكتب رجوع شود به: كتاب جالينوس «في فرق الطب للمتعلمين» نقل ابي زيد حنين بن اسحاق العبادي المتطبب كه به تحقيق و تعليق محمد سليم سالم در سال 1978 م. در قاهره چاپ شده است. اثر اين سه فرقه در اسلام نيز مشاهده ميشود. رجوع شود به بحثي كه در حضور الواثق بالله در ميان فلاسفه و متطببان درگرفته برسر اين موضوع كه كدامين روش در پزشكي استوارتر و سودمندتر است. مروج الذهب، مسعودي (قاهره، 1377 هـ ق.) ج 4، ص 77.
2. عريب بن سعد الكاتب القرطبي كتابي تحت عنوان كتاب خلق الجنين و تدبير الحبالي والمولودين تأليف كرده كه در سال 1956 م. در الجزاير چاپ شده است.
3.ابن الجزار قيرواني كتابي تحت عنوان سياسة الصبيان و تدبيرهم تأليف كرده كه در سال 1983 م. در بيروت چاپ شده است.
4.جالينوس در كتاب في اجزاءالطب (برلن 1969 م.) ص 25، تدبيرالمشايخ را يكي از فروع علم پزشكي به شمار آورده و محمد بن زكرياي رازي از آن تعبير به تدبيرالشيخوخة كرده است. الحاوي فيالطب (حيدرآباد، 1383 ق.) ج 16، ص 44.
5. ابنالقيم الجوزية، طب النبي (قاهره، 1971 م.) ص 65.
6. سورة الاعراف، 7/21.
7.ذهبي، الطب النبوي (بيروت، 1984 م.) ص 61، «المعدة بيت الداء والحمية رأس الطب».
8 . طبالنبي، ص 76.
9. طبالنبي، ص 71.
10. طبالنبي، ص 315.
11. طبالنبي، ص 205.
12. طبالنبي، ص 203.
13. الدكتور محمود ناظم النسيمي، الطب النبوي و العلم الحديث (دمشق، 1984 م.) ص 33.
14. Cyril Elgood. “Tibb – al – Nabbi or Medicine of the Prophet”
15. كتاب البرصان والعرجان والعميان و الحولان، ابو عثمان عمروبن بحرالجاحظ (بغداد، 1982 م.) ص 414.
16. مقدمه ابن خلدون (قاهره، 1348 ق.) ص 414.
17. كليله و دمنه، تصحيح مجتبي مينوي (تهران، 1343 ش.) ص 58ـ44.
18. ناصرخسرو نيز گويد:
كي شود هيچ دردمند درست
زين طبيبان كه زار و بيمارند
19. ميداني، مجمعالامثال (تهران، 1290 هـ ق.) ص 384.
20. هارولد بيلي، مسائل زردشتي در كتابهاي قرن نهم ميلادي (آكسفورد، 1943 م.) ص 78.
21. ياقوت حموي، معجمالبلدان (لايپزيك، 1967 م.) ج 2، ص 887.
22. جاحظ، البخلاء (قاهره، دارالمعارف) ص 35.
23. عليبن ربن طبري، فردوسالحكمة (برلن، 1928 م.)
24. ترجمة انگليسي كتاب سسرد در سال 1907 م. در كلكته چاپ شده است.
25. فردوسالحكمة، ص 560.
26. بيروني، رساله ابيريحان في فهرست كتب الرازي (تهران، 1352 ش.) ص 25.
27. ابن النديم، الفهرست (تهران، 1350 ش.) ص 330.
28. عيونالانباء في طبقات الاطباء، ابن ابي اصيبعه (بيروت، 1965 م.) ص 473.
29. «العمر قصير والصناعة طويلة» رجوع شود به مقاله فرانزرزنتال تحت عنوان “Lite is Short, The Art is Long” در بــولتن تــاريخ پزشكي، ج 11، شماره 3، مه ـ ژوئن، 1966 م.
30. جاحظ، كتاب الحيوان (قاهره مصطفي البابي الحلبي)ج 2، ص 102. او همين كلمه را به صورت يوناني آن به كار برده است.
31. مهدي محقق، فيلسوف ري محمّد بن زكريّاي رازي (تهران، 1349 هـ .ش.) ص353.
32. اوّلي و دومي در 1969م. و سومي و چهارمي در 1968م. و پنجمي بدون تاريخ (متن عربي با ترجمة انگليسي) به وسيلة مركز خاورميانة دانشگاه كمبريج چاپ شده است.
33. اين رساله با ترجمة آلماني در سال 1925 به وسيلة خاورشناس آلماني برگشتراسر در ليپزينك چاپ شده و ترجمة فارسي آن به وسيلة مهدي محقق در سال 1355 هـ . ش. در بيست گفتار در مباحث علمي و فلسفي و كلامي و فرق اسلامي ص 416ـ362 چاپ شده و در مقالة «نهضت ترجمه و نشر علوم بيگانگان در زمان حضرت رضا عليهالسّلام و پيآمدهاي آن» كه به وسيلة او در دومين كنگرة جهاني حضرت رضا عليهالسّلام ارائه شده (مشهد 28 تير تا 1 مرداد 1365 هـ . ش.) مورد تحليل و بررسي قرار گرفته است.
34. اوّلي در مجموعة دراسات و نصوص فيالفلسفة والعلوم عندالعرب در بيروت 1981م. و دومي متن عربي با ترجمة انگليسي در آكسفورد 1944م. و سومي متن عربي با ترجمة آلماني در گوتينگن 1966م. و چهارمي متن عربي با ترجمة انگليسي در برلن 1969م. و پنجمي متن عربي با ترجمة انگليسي در برلن 1969م. و ششمي متن عربي با ترجمة آلماني در برلن 1970م. و هفتمي متن عربي با ترجمة انگليسي در برلن 1969م. و هشتمي متن عربي با ترجمة آلماني در برلن 1931م. و نهمي متن عربي در قاهره 1937م. و دهمي متن عربي در قاهره 1978م. چاپ و منتشر شده است.
codex19x
page06